در ستایش استاد عبدالصاحب ناصری
چند روزی از نوروز گذشت و “بر آستان سپاس” و “خدای مردمان ده” نیز با قلمِ قابلِ استاد منتشر شد و من هنوز در هوای سپاسگزاری و ادای تکلیفی بودم که قضایش بر دوشم سنگینی میکرد. در این احوال، به ناگاه با تماس غیرمنتظرهی حضرت ایشان مواجه شدم. مطلع کلاماش سلام و تبریک سال نو و دعاهایی زیبا بود که روح و جانم را جلا میداد. سپس شمارهی تماس دوست مشترکی را میخواست تا به خاطر نگارش یادداشت”این شکسته چنگ بیقانون!” از او قدردانی کند. دانههای عرق از فرط شوق و شرم بر جبینام روییدند و با تواضعی شاگردانه سال نو و حال نو را به ایشان تبریک گفتم و با گریزی به نکتهی نغز استاد ظاهر سارایی، برایش آرزو کردم که: “اگرچه فرهنگیِ بازنشسته هستند، ولی امیدوارم بازنشستهی فرهنگی نباشند”. حاصل این همکلامی کوتاه، چند کلیدواژه و یک پیام پرمغز بود که میتواند سخن مرا سامان دهد و حُسن ختام این یادداشتِ نهچندان درخور باشد.
پیام واضح این رفتار پسندیدهی استاد، قدرشناسی از قلمها و قدمهایی است که در مسیر خدمت به خلق قرار دارند-حتی در هنگامهای که خود، خیس باران مهر و گلریزان محبت مردمان باشی- و کلیدواژهها و تعابیر زیبای ایشان در وصف فعالان فرهنگی و اجتماعی نیز، “گلها یا نقشهای قالی” و “نوازندگان ارکستر” بود.
همین دو تعبیر نشان میدهد که نوع نگاه استاد ناصری به خدمت و فعالیت در عرصهی عمومی از جنس تکروی و قهرمانی نبوده و نیست، بلکه از جنس همکاری، همیاری و هماهنگی است؛ همان سبک و سیرهای که خاصِ عبدالصاحب ناصری است.
بیگمان، استاد ناصری، با تمام سوابق و صفات نیکویی که به صدق بر قلم اهل فضل و فرهنگ رفته است، بازنشسته نشده، بلکه از خدمت رسمی در نهاد آموزش و پرورش فارغ گشته تا با فراغت بیشتری به ایفای نقشهای تازهای در عرصههای فرهنگی، اجتماعی و سیاسی همت گمارد.
از این رو، در برابر شأن و شخصیت و شایستگی و کوشش خالصانهی ایشان، خاضعانه سر سپاس فرود میآورم و برایشان دوام عزت و سلامت خواهانم.
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0